سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت زندگی با عشق شیرین تر است
|
پسري يه دختري رو خيلي دوست داشت که توي يه سي دی فروشي کار ميکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هيچي نگفت. هر روز به اون فروشگاه ميرفت و يک سي دي مي خريد فقط بخاطر صحبت کردن با اون... بعد از يک ماه پسرک مرد... وقتي دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد... دخترک ديد که تمامي سي دي ها باز نشده... دخترک گریه کرد و گريه کرد تا مرد... ميدوني چرا گريه ميکرد؟ چون تمام نامه هاي عاشقانه اش رو توي جعبه سي دي ميگذاشت و به پسرک ميداد . خبری از یک دوست شنیدم و بعد این آف بود که بسیار منقلبم کرد . موضوعات مرتبط: برچسبها:
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم شیشه قلبم انقدر نازک شده که با کوچکترین
تلنگری می شکند می خواهم فریاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم که عمق دردم را در فریاد منعکس کنم فریادی در اوج سکوت که همیشه برای خودم سر داده ام دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم کاش می شد سرنوشت را با ان روزها شیرینم عجین کرد بغض کهنه ای گلویم را آزارد نفرین به بودن وقتی با درد همراست ای کاش باز هم کسی اشکهایم را نبیند
موضوعات مرتبط: برچسبها:
موضوعات مرتبط: برچسبها: موضوعات مرتبط: برچسبها: از یک عاشق شکست خورده پرسیدم: موضوعات مرتبط: برچسبها: وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی موضوعات مرتبط: برچسبها: دلم تنگ است آری تنگ
موضوعات مرتبط: برچسبها: سلام دوستان عزیز خوش اومدین این مطلب از نظرم خیلی زیبا اومد واسه همینم گذاشتمش فقط چون عجله ای گذاشتمش وقت نکردم بعضی جاهاشو سانسور کنم.شما به بزرگی خودتون ببخشید.واسه همینم که بی ادبی نشه میذارم مخصوص اعضا بخونن که بچه های خودمونن و باهاشون راحت تریم.عضو بشید ومطلبو بخونید .واقعا قشنگه واسه خوندنش برید ادامه مطلب موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوه ایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند یکی از دوستان از درختی بالا رفت بدون توجه به دوستش و اینکه چه عاقبتی در انتظار اوست دوست دیگر که دید تنهاست خود را بر زمین انداخت چون شنیده بود خرس ها با مردگان کاری ندارند.
خرس که نزدیک شد سرش را نزدیک صورت مسافر بخت برگشته روی زمین کرد و چون او را بی حرکت دید پس از کمی خیره شدن به او راهش را گرفت و رفت .
موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |