سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت
زندگی با عشق شیرین تر است 
قالب وبلاگ

پسري يه دختري رو خيلي دوست داشت که توي يه سي دی فروشي کار ميکرد.  

 اما به دخترک در مورد عشقش هيچي نگفت. هر روز به اون فروشگاه ميرفت و يک

 سي دي مي خريد فقط بخاطر صحبت کردن با اون... بعد از يک ماه پسرک مرد...  

 وقتي دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و  

 اون رو به اتاق پسر برد... دخترک ديد که تمامي سي دي ها باز نشده... دخترک  

گریه کرد و گريه کرد تا مرد... ميدوني چرا گريه ميکرد؟ چون تمام نامه هاي   

عاشقانه اش رو توي جعبه سي دي ميگذاشت و به پسرک ميداد .

خبری از یک دوست شنیدم و بعد این آف بود که بسیار منقلبم کرد .

شاید فردا هیچوقت نیاد و امروز آخرین فرصت باشه برای گفتن دوستت دارم .
 
 
از عزیزانمون این جمله ء تا همیشه خیال نواز ، رو دریغ نکنیم 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, ] [ 1:15 ] [ آرش جووون ] [ ]

 

دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم

شیشه قلبم انقدر نازک شده که با کوچکترین

 

تلنگری می شکند  

می خواهم فریاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم 

که عمق دردم را در فریاد منعکس کنم 

فریادی در اوج سکوت که همیشه برای خودم سر داده ام 

دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم 

کاش می شد سرنوشت را با ان روزها شیرینم 

عجین کرد 

بغض کهنه ای گلویم را آزارد 

نفرین به بودن وقتی با درد همراست 

ای کاش باز هم کسی اشکهایم را نبیند

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, ] [ 1:13 ] [ آرش جووون ] [ ]


 

یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم ترس تموم


وجودمو برداشت که شاید منم یه روزمثل گل نیلوفر


 تنها بشم . سریع از کنار مرداب دور شدم. حالاوقتی

 
 که میبینم خودم مرداب شدم دنبال یه گل نیلوفر می


گردم که از تنهایی نمیرم و حالا می فهمم گل نیلوفر

 
مغرور نیست اون خودشو وقف مرداب کرده


امیدوارم همه مثل گل نیلوفر باشن

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, ] [ 1:9 ] [ آرش جووون ] [ ]

 

نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه

 
چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه

 
سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه

 
آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه
 

لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه

 
رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه

 
چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه

 
اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, ] [ 1:1 ] [ آرش جووون ] [ ]

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

 بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه؟  گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ)


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 5 اسفند 1387برچسب:, ] [ 17:25 ] [ آرش جووون ] [ ]

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی     حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی
به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی           رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی
وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه            فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه
قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی             خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی
حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم              امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم
حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو            فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو
حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی        حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی
حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات              به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات
وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری              تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری
حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره            حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره
حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر            امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر
حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی          بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی
حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی         رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی
حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن           دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس ت بدن
حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن             کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن
حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت         مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت
وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری           دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری
حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه            به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه
حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی        غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی
حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ         عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ
حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی            پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی
حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن          پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن
وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی           نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی
 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 3 ارديبهشت 1387برچسب:, ] [ 3:52 ] [ آرش جووون ] [ ]

 دلم تنگ است آری تنگ


  ولی دل تنگ باید بود


  زمانی که ببینی یار را اما نبینی خنده ی زیباوروح آسود


 چرا افسرده باید بود این زیبای هستی بخش


 چرا دیگرنمیگذارید بنشیند بر لبهای این تنها حریم پاک یک لبخند


 نگاهش سردو بی روح است


 قدم هایش به سوی من


 ز ترس دیدن یک آشنای دشمنین سیرت


سراید وحشتین آهنگ


چرا کوتاه لبخند کمین وارش به دور از این همه تحدید


بیاندازد حریم آبرویش را همی در بند


دلم تنگ است آری تنگ
 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 29 فروردين 1387برچسب:, ] [ 3:49 ] [ آرش جووون ] [ ]

سلام دوستان عزیز

خوش اومدین

این مطلب از نظرم خیلی زیبا اومد واسه همینم گذاشتمش

فقط چون عجله ای گذاشتمش وقت نکردم بعضی جاهاشو سانسور کنم.شما به بزرگی خودتون ببخشید.واسه همینم که بی ادبی نشه میذارم مخصوص اعضا بخونن که بچه های خودمونن و باهاشون راحت تریم.عضو بشید ومطلبو بخونید .واقعا قشنگه

واسه خوندنش برید

ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 13 فروردين 1387برچسب:, ] [ 2:31 ] [ آرش جووون ] [ ]

دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوه ایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند یکی از دوستان از درختی بالا رفت بدون توجه به دوستش و اینکه چه عاقبتی در انتظار اوست دوست دیگر که دید تنهاست خود را بر زمین انداخت چون شنیده بود خرس ها با مردگان کاری ندارند.

 

 

خرس که نزدیک شد سرش را نزدیک صورت مسافر بخت برگشته روی زمین کرد و چون او را بی حرکت دید پس از کمی خیره شدن به او راهش را گرفت و رفت .
دوست بالای درخت پایین آمد و به دوستش که نشسته بود گفت آن خرس به تو چه گفت ، چون دیدم در نزدیکی گوشت دهانش را تکان می دهد . دوست دیگر گفت : خرس به من گفت : با دوستی همسفر شو که پشتیبان و یاورت باشد نه آنکه تا ترسید رهایت کند . به قول حکیم ارد بزرگ : <<دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی است>>

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 11 بهمن 1386برچسب:, ] [ 1:57 ] [ آرش جووون ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

اندکی صبر...... سحر نزدیک است
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان arashjooon و آدرس arashjooon.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 16
بازدید کل : 27665
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1

Alternative content